متونی زیبا از دکتر علی شریعتی
 
درباره وبلاگ


عمری چكش برداشتم و بر سر میخی كه روی سنگ بود كوبیدم. اكنون می فهمم كه هم چكش خودم بودم، هم میخ و هم سنگ. فرانتس كافكا
آخرین مطالب
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 73
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 366
بازدید کل : 25412
تعداد مطالب : 305
تعداد نظرات : 130
تعداد آنلاین : 1



لرزش راست كليك
chat - chat سفارش ساعت دیواری

دریافت كد ساعت

استخاره با قرآن
استخاره

گنجینه ی ادب پارسی




عشق خوابگاه است و در آنجا محراب است 

عشق بستر است و در آنجا دریاست

عشق فراز بام است و در آنجا آسمان است

عشق آسمان است و در آنجا ملکوت است

عشق گرم شدن است و در آنجا گداختن است 

عشق خواستن است و در آنجا ... نمی دانم چیست ؟ نمی دانم چه بگویم

؟ کلمات را آنجا راه نمی دهند که بروند و ببینند وبرگردند و برایت حکایت کنند ... ای انسان ! ای که جز با پیام وحی , جز با کلمه الله به آن خلوت زیبای غیبی راه نداری !


"" تشیع مصلحت "" نابود کننده ی "" تشیع حقیقت است .

همچنان که در تاریخ اسلام , "" اسلام حقیقت "" قربانی "" اسلام مصلحت "" شد.


محبت آرام و پاکی که میان دو دوست پس از شست و شوی غباری

 

 

 که بر دل ها یشان نشسته بوده است , تندتر و سوزنده تر می شود 

 



عشق و ایمان در اوج پروازش از سطح ستایش ها می گذرد و معشوق در انتهای صعودش در چشم عاشق سراپا غرق سرزنش می شود , و این هنگامی ست که دوست , استحقاق بخشوده شدنش را در چشم دوست از دست می دهد


منتظر نمان پرنده ای بیاید و پروازت دهد , در پرنده شدن خویش بکوش


امام حسین (ع) با انقلاب مردمی خود در عاشورا , نخستین ضربه را با آن شکوه و عظمت و زیبائی بر پیکر نظام حاکم اشرافی می کوبد . انقلابی که راهبر و راهرو آن از متن مردم برخاسته اند . امام می داند که پیروز نخواهد شد و می داند که نظام ضد مردمی حاکم , با آن همه قدرت نظامی و تبلیغاتی شکسست نمی خورد . اما این را هم خوب می داند که اگر او , همین اکنون با خون خود اعتراض نکند این نظام موروثی و تجملی و ضد مردمی و ضد اسلامی , که الان بر سر قدرت است , قرن ها در پوشش اسلام و سنت پیغمبر , مردم را به اسارت و بدبختی خواهد کشاند . بنام رضای خدا و بنام مقدس ترین ارزش ها ...



روشنفکر کسی نیست که بلغور کننده ی حرفهای مارکس و امثال آن باشد که به درد هیچکس نخورده؛ در آفریقا و آسیا کسانی پیروز شدند که توانستند مکتبهای اروپایی را بیاموزند بعد فراموشش کنند و بعدا جامعه خودشان را بشناسند و را حل تازه ی بدهند وبر اساس نهاد فرهنگی و تاریخی و اجتماعی موجود در جامعه ی خودشان یک بنای تازه ای بیافرینند و می بینیم که موفق هم شدند.


دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد آدمی را همواره در پی گم شده اش ملتهبانه به هر سو می کشد !؟ خدا ,آزادی , هنر و دوست در بیابان طلب بر سر راهش منتظرند . وی کوزه خالی خویش را از آب کدامین چشمه پر خواهد کرد ؟


اگر باطل را نمي توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت ، اگر حق را نمی توان استقرار بخشيد می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت


حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش

زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند.


من روحم را قطره قطره می ‌کنم و هر قطره را در خودنویس زرینم که همچون خدا به آن سوگند می ‌خورم می ‌نهم و او که خود روح‌القدس من است و من خدای اویم آن قطره‌ها را هر یک کلمه ‌ای می ‌کند و جمله می ‌سازد و نامه می ‌نگارد به تو که فردا بخوانی و بدانی که در این ساعت‌های خالی از تو من تا کجا پر از تو بوده ‌ام و با تو بوده ‌ام و محتاج تو بوده‌ ام و بی ‌تاب تو و چشم انتظار تو و سراپا تو !

 

 


به من تكيه كن ! من تمام هستی ام را دامنی می كنم تا تو سرت را بر آن بنهی ! تمام روحم را آغوشی مي سازم تا تو درآن از هراس بياسائی ! تمام نيروئی را كه در دوست داشتن دارم دستی می كنم تا چهره و گيسويت را نوازش كند ! تمام بودن خود را زانوئی ميكنم تا بر آن به خواب روی ! خود را , تمام خود را به تو می سپارم تا هر چه بخواهی از آن بياشامی , از آن برگيری , هر چه بخواهی از آن بسازی , هر گونه بخواهی باشم ! از اين لحظه مرا داشته باش!

 


عشق مامور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح .

 

 


شگفتا 

 

وقتی که بود نمیدیدم وقتی میخواند نمی شنیدم وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخواند! چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد ومی خواند و می نالد ,تشنه ی آتش باشی نه آب و چشمه که خشکید چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخارشد و به هوارفت و آتش کویر را تافت ودرخود گداخت واز زمین آتش روئید و از آسمان آتش بارید تو تشنه ی آب گردی نه تشنه آتش و بعد : عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت !


خدایا : به مذهبی ها بفهمان که : آدم از خاک است , بگو که : یک پدیده مادی به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده غیبی ! در دنیا به همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت , و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید , پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد


وقتي که ديگر نبود، من به بودنش نيازمند شدم، وقتي که ديگر رفت، من به انتظار آمدنش نشستم، وقتي که ديگر نمی ‌توانست مرا دوست بدارد، من او را دوست داشتم، وقتي او تمام کرد، من شروع کردم، وقتی او تمام شد، من آغاز شدم، و چه سخت است تنها متولد شدن، مثل تنها زندگی کردن است، مثل تنها مردن است ...


بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلم به صلیبم کشند،به چهار میخم کوبند , تا او که استوانه ی ماتم بوده است، صلیب مرگم شود , شاهد رسالتم گردد، گواه شهادتم باشد , تا خدا ببیند که به نامجویی،بر قلمم بالا نرفته ام , تا خلق بداند که به کامجویی ، بر سفره ی گوشت حرام توتمم ننشسته ام.تا زور بداند، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را فرعونیان نمی توانند از من گرفت , ودیعه ی عشق را قارونیان نمی توانند از من خریدو یادگار رسالت را بلعمیان نمی توانند از من ربود … هرکسی را، هر قبیله ای را توتمی است , توتم من، توتم قبیله ی من قلم است. قلم زبان خداست. قلم امانت آدم است , قلم ودیعه ی عشق است , هر کسی را توتمی است و قلم، توتم من است و قلم، توتم ماست.


به من تكيه كن من تمام هستی ام را دامني مي كنم تا تو سرت را بر آن بنهی ! تمام روحم را آغوشی ميسازم تا تو درآن از هراس بياسائی ! تمام نيروئی را كه در دوست داشتن دارم دستي می كنم تا چهره و گيسويت را نوازش كند ! تمام بودن خود را زانوئی ميكنم تا بر آن به خواب روی ! خود را , تمام خود را به تو مي سپارم تا هر چه بخواهی از آن بياشامی , از آن برگيری, هر چه بخواهی از آن بسازی , هر گونه بخواهی باشم ! از اين لحظه مرا داشته باش!


عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن" و "اندیشیدن" نیست. اما دوست داشتن ، در اوج معراج‌اش، از سر حد عقل فراتر می‌رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می‌کند و با خود به قله بلند اشراق میبرد . عشق زیبائی‌های دلخواه را در دوست می‌آفریند و دوست داشتن زیبائی‌های دلخواه را در " دوست " میبیند و می‌یابد .


اخلاص : یکتائی , آری یک توئی
آنگاه این چنین بنده ای خاشع , که به بندگی خداگونه ای شده است در زمین , واینچنین دوست خاکی , که در دوست داشتن , خدائی شده است , که دوست داشتن اگر به اخلاص رسیده باشد , دوست را به دوست همانند میکند . از زندگی زنده تر است و از خوشبختی جدی تر !


خدایا : آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز تا همه یقین هائی را که در من نقش کرده اند , بسوزد ! و آنگاه از پس توده این خاکستر , لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی , شسته از هر غبار طلوع کند

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:22 ::  نويسنده : بهمن خسروجردی